جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت


 
  • پیام به هجدهمین دورۀ همایش «حکمت مطهّر»
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»

  • -->

    اخلاق / اخلاق در خانه/جلد دوم / جلسه دهم
    اقسام تخيّل


    تخيّلات سه قسم است: فردي، اجتماعي، ديني.

    الف) تخيّلات فردي

    وسوسه

    تخيّلات فردي اقسام فراواني دارد. يك قسم آن همان وسوسه ی فكري وعملي است كه قبلاً درباره ی آن صحبت شد. در حقيقت «وسوسه» همان استخدام تخيّل است. شيطان يا نفس امّاره قوّه ی خيال را استخدام مي‌كنند و به صورت وسوسه ی فكري و عملي در مي‌آورند. و چون حرف زياد است بيشتر از اين در اين باره صحبت مي‌كنم. امّا يك زنگ خطر مي‌زنم و يك خواهش مي‌كنم:

    زنگ خطر اين است كه اگر وسوسه ی فكري و عملي براي شما باشد دنيا و آخرت شما را از دست شما مي‌گيرد. و بعيد است كه دنيا يا آخرتِ يك آدم وسواسي، آباد باشد. بسياري از وسوسه‌هاي فكري و عملي موجب تفرقه‌ها، موجب بدبختي‌ها و موجب ذلّتها شده و مي‌شود.

    خواهش من از افرادي كه اين درد سرطاني را دارند اين است كه با بي‌اعتنائي آن را رفع كنند. به فرموده ی امام صادق(ع) به گفته ی شيطان اعتنا نكنند و اين خبيث را عادت ندهند كه سر به سر انسان بگذارد. اگر بي‌اعتنائي كرد، اگر هر چه گفت عمل نكرد، شايد شش ماه طول نكشد كه وسوسه ی فكري و عملي هر دو از بين مي‌رود.

    2ـ آرزوهاي طولاني

    قسم دوم تخيّل فردي آرزو است. افرادي هستند كه آمال و آرزوي زياد بر آنها حكم‌فرما است. آدمهاي رؤيائي هستند. نحوه ی فكر آنها غيرعادي است. به عبارت ديگر آمال و آرزوهاي بيجا بر دلشان حكم‌فرماست. و همين آمال و آرزوها است كه او را تبديل به انسان خيال باف مي‌كند؛ و به قول قرآن شريف، در خود مي‌تَنَد تا خفه شود؛ تا روزي فرا رسد كه ببيند عاقبت او خير نشده و به آمال و آرزوهايش هم نرسيده است.

    قرآن شريف در اين باره به اندازه‌اي داغ صحبت كرده است كه به پيغمبر اكرم(ص) خطاب مي‌كند: يا رسول الله! اين آدمهاي اينطوري را رها كن تا در آرزوهاي خود بچرند تا دم مرگ معلوم شود چه بدبختيها دارند:

    (ذَرْهُمْ يَأكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الْاَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ)[1]

    رهايشان كن. آدمهاي اينطوري را نمي‌شود هدايتشان كني. بگذار در عقيده ی خرافي خودشان، در آمال و آرزوهايشان بتنند، و آمال و آرزو مشغولشان كند، تا ناگهان چشمها را باز كنند و ببينند دم مرگ هستند.

    در جاي ديگر، قرآن شريف زنگ خطر مي‌زند؛ و زنگ خطرش از اين مهمتر است. مي‌فرمايد در روز قيامت مؤمنين نور دارند. نماز و روزه و وضو و غسل آنها، خدمت به خلق آنها، عبادات آنها، همه برايشان نور مي‌شود. با اين نور به بهشت مي‌روند. اما كساني كه در آمال و آرزوهاي خود سرگردان بودند و فكر آخرت نبودند، در ظلمتند و نوري ندارند. اينها كه نور ندارند به آنها كه نور دارند مي‌گويند كه صبر كنيد تا به شما ملحق شويم و از نور شما استفاده كنيم. مؤمنين مي‌گويند: به دنيا برگرديد و نور تهيّه كنيد. اينجا جاي استفاده از نور ديگران نيست. اينجا جاي تهيّه نور نيست. بعد قرآن مي‌فرمايد بهشتيها بهشت مي‌روند. جهنّميها جهنم مي‌روند و با هم حرف مي‌زنند. از قرآن فهميده مي‌شود بهشتيها و جهنّميها همديگر را مي‌بينند و با هم مكالمه دارند. از جمله مكالمه‌هاي اهل بهشت و اهل جهنم اين است كه جهنّميها به بهشتيها مي‌گويند: آيا ما با شما نبوديم؟ يعني ما هم كه شيعه بوديم؛ ما هم كه مسلمان بوديم. چه شد كه ما جهنّمي شديم و شما بهشتي؟ جواب مي‌دهند فرق ما و شما اين بود كه شما خودتان را گول مي‌زديد. شما به انتظار نشستيد. جهل و ترديد و شكّ و تخيّل بر دلتان حكم فرما بود. شما را آمال و آرزوهايتان فريب داد. تا اينكه مرگ آمد و بالاخره شيطان شما را جهنّمي كرد. قرآن اينطور مي‌فرمايد:

    (يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذينَ امَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ)[2]

    مي‌گويند يك مقدار از اين نورتان به ما بدهيد.

    (قيلَ ارْجِعُوا وَرآئَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً)

    مي‌گويند به دنيا برگرديد نور تهيّه كنيد. اينجا جاي اين حرفها نيست.

    (فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ ـ يُنادُونَهُمْ اَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلي وَلكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ اَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْاَمانِيُّ حَتّي جآءَ اَمْرُ اللهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللهِ الغَرُورُ)[3]

    اين جمله ی «وَ غَرَّتْكُمُ الْاَمانِيُّ» به ما مي‌گويد آمال و آرزوهاي بيجا خطرناك است. دنياي انسان و آخرت انسان را از بين مي‌برد. از اين جهت پيامبر اكرم و اميرالمؤمنين(ع) هر دو يك روايت دارند، يعني يك روايت كه از نظر لفظ هم مثل هم مي‌باشد از آن دو بزرگوار نقل شده و روايت اين است:

    «اِنَّ اَخْوَفَ ما اَخافُ عَلَيْكُمُ اثْنانِ: اتِّباعُ الْهَوي وَ طُولُ الْاَمَل؛ فَاَمَّا اتِّباعُ الْهَوي فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ اَمّا طُولُ الْاَمَلِ فَيُنْسِي الاخِرَة»[4]

    فرمودند: ما براي شما از دو چيز مي‌ترسيم اوّل متابعت از هوي و هوس؛ دوم آمال و آرزوهاي بيجا و مي‌فرمايد: آنكه متابعت از هوي و هوس بكند در حقّ‌يابي و حقّ‌جويي كور و كر مي‌شود. آنها كه آمال و آرزوهاي بيجا دارند، و تخيّلي شدند، آنها هم آخرت را فراموش مي‌كنند.

    معمولاً افرادي كه در آمال و آرزوهاي خودشان غرق هستند، چيزي كه به فكرشان نيست قبر است، قيامت است، عالَم بزرخ است، و بالاخره بهشت و جهنم است. از آيه ی شريفه و روايتي كه خواندم ـ و نظيرش فراوان است ـ مي‌فهميم كه آمال و آرزوهاي بيجا براي انسان خيلي خطر دارد.

    بسياري از ضعف اعصابها. بسياري از ديوانگيها، از همين جا سرچشمه مي‌گيرند. قرآن شريف و روايات اهل بيت به اينها مي‌گويند آمال و آرزوهاي بيجا، و روانشناسها مي‌گويند: تمايلات برآورده نشده. اينان مي‌گويند: اگر تمايلات برآورده نشده ی انسان زياد شد، از ضمير آگاه به ضمير ناخودآگاه مي‌رود و آنجا عقده ی حقارت مي‌شود و اين عقده ی حقارت منجر به ضعف اعصاب و گاه منجر به ديوانگي مي‌شود. ضعف اعصاب مرض دنياي روز است. هر كجا تمدّنش بيشتر، ضعف اعصاب آنجا بيشتر است. اثرش، بي‌خوابي‌ها و بي‌حوصلگيها، افسردگيها، غم و غصّه‌هاي بيجاست. هر كجا تمدّنش بيشتر، اين آمال و آرزوها ـ يعني اين خواسته‌هاي برآورده نشده ـ بيشتر است. از اين جهت مي‌بينيد كه آمار مصرف قرصهاي آرام‌بخش در آمريكا يا آلمان و انگلستان سرسام‌آور است. در ايران ما هم در افراد خيال‌باف و ايده‌آلي، در افرادي كه آمال و آرزوهاي بيجا دارند ضعف اعصاب زياد است؛ و اين ضعف عصب اينها را افسرده كرده است. غم و غصّه براي اينها دلهره و اضطراب خاطر آورده است؛ و بالاخره يك نگراني شديدي بر دل اينها حكم فرماست؛ و اين اثر آمال و آرزوهاي بيجاست.

    يك پزشك روانشناس مي‌گويد يك زن ديوانه‌اي را براي معالجه نزد من آوردند پس از تحقيقات فراوان متوجّه شدم اين خانم در زمان قبل از ازدواجش، آرزو داشته است كه با پسر زيبائي ازدواج كند و فرزندان زيبايي هم داشته باشد، و از نظر مالي هم در تمكّن كامل باشند؛ و با شوهر زيبا و پولدار و فرزندان زيبا، به مسافرتها و گردشهاي مختلف بروند.

    اما برخلاف آروزهايش با فردي نازيبا و فقير ازدواج كرد: و فرزندي هم خدا به آنها نداده است و اين عوامل موجب شده تا بالاخره پس از ناراحتي‌ها و خيالبافيهاي طولاني، ديوانه شود. در تيمارستان هنگام برخورد با ديگر بيماران مرتّب مي‌گفت: شوهر زيبائي دارم، پسر و دختر زيبائي دارم و بالاخره خانه ی بزرگ و ثروت فراواني دارم.

    اين آقاي دكتر نتيجه مي‌گيرد و سفارش مي‌كند به خانمها كه آمال و آرزوي بيجا نداشته باشيد؛ و سفارش مي‌كند كه گذشته‌ها را فراموش كنيد و فرصت فعلي را غنيمت شماريد. همان جمله‌اي كه حضرت امير(ع) مي‌فرمايد:

    «ما فاتَ مَضي وَ ما سَيَأتيكَ فَاَيْن فَاغْتَنِمِ الفُرصَةَ بَيْنَ الْعَدَمَينِ»

    يعني گذشته‌ها گذشته. آينده هم نيامده تا ببينم چه مي‌شود. فرصت الآن را بايد غنيمت بشماري.

    الآن، در ماه مبارك رمضان، بايد براي دنيايمان و براي آخرتمان فعّال باشيم؛ و امّا اينكه ديروز چه شد، غم گذشته را نخور؛ و امّا فردا چه مي‌شود، ترس نداشته باش:

    (اَلا اِنَّ اَوْلِيآءَ اللهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ)[5]

    آنها كه دوست خدا هستند نه غم و غصّه ی گذشته را مي‌خورند و نه ترسي دارند از آينده. يعني دوستان خدا به آمال و آرزو فكر نمي‌كنند؛ و از خدا مي‌خواهند كه آنها را از آرزوهاي دور و دراز حفظ كنند. شما هم اين دعاها را بخوانيد. مخصوصاً دعاي ابوحمزه ی ثمالي را در ماه مبارك رمضان موقع سحر بخوانيد. در آخر همين دعا مي‌خوانيم:

    «اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ ايماناً تُباشِرُ بِه قَلْبي وَ يَقيناً صادِقاً حَتّي اَعْلَمَ اَنَّهُ لَنْ يُصيبَني اِلّا ما كَتَبْتَ لي وَرَضِّني مِنَ الْعَيْشِ بِما قَسَمْتَ لي يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ»

    مي‌گويد اي خدا! يك ايماني به من بده (نه ايمان حرفي، نه ايمان استدلالي)، ايماني كه رسوخ كرده در دلم. تا با اينطور ايمان، من ديگر غم و غصّه نداشته باشم. من ديگر آمال و آرزوي نادرست نداشته باشم. يقين داشته باشم كه آنچه مقدّر من است در آينده خواهد شد. بعد عرض مي‌كند: خدايا! راضي كن مرا به مقدّرات من.

    نود درصد ديوانه‌ها، صد درصد از افرادي كه ضعف اعصاب دارند، براي خاطر اين است كه به آنچه براي آنها مقدّر كرده راضي نيستند. اصلاً معناي زهد همين است. اگر از مردم بپرسند كه چه كسي زهد دارد، مي‌گويند كسي كه يك گوشه نشسته و از مال دنيا چيزي ندارد و راجع به دنيا بي‌تفاوت باشد. در صورتي كه اين زهد نيست. از اميرالمؤمنين سلام الله عليه پرسيدند يا علي! زهد چيست؟ اميرالمؤمنين(ع) فرمودند:

    «الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْانِ قالَ الله سُبْحانَهُ: (لِكَيْلا تَأسَوْا عَلي مافاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما اتيكُمْ)»[6]

    و قرآن مي‌فرمايد:

    (ما اَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْاَرْضِ وَ لا في اَنْفُسِكُمْ اِلّا في كِتابٍ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَبْرَها اِنَّ ذلِكَ عَلَي اللهِ يَسيرٌ ـ لِكَيْلا تَأسَوْا عَلي ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما اتيكُمْ)[7]

    يعني هر چه كه مي‌آيد، هر چه الآن هست، هر چه گذشته است، اينها مقرّر پروردگار عالم است. قرآن مي‌فرمايد ما اينها را تقدير كرديم، به تو گفتيم تا اگر چيزي از دست تو گرفته شد، غصّه نخوري، اگر چيزي به تو داده شد خيلي خوشحال نشوي. خوشحالي زياد انسان را بدبخت مي‌كند غم و غصّه ی زياد هم انسان را بدبخت مي‌كند. به عبارت ديگر، اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: زهد اين است كه انسان دلبستگي به چيزي يا به كسي نداشته باشد جز خدا.

    يك كاري بكنيد كه دل شما مال خدا باشد. يك كاري بكنيد كه دلبستگي به چيزي يا به كسي پيدا نكنيد. اگر دلبستگي به چيزي پيدا كردي، از بين رفتن آن غم و غصّه براي تو مي‌آورد.

    كسي را گريان ديدند. به او گفتند چرا گريه مي‌كني؟ گفت: معشوقه‌ام مرده است. گفتند: خوب است عشق به كسي پيدا كني كه اصلاً نمي‌ميرد و آن خداست.

    پس قسم دوّم از تخيّل كه كمتر از وسوسه ی فكري و عملي نيست، رؤيائي فكر كردن و آمال و آرزوي بيجا بر دل انسان حكم‌فرما شدن است.

    3ـ خرافات

    قسم سوم از تخيّل‌هاي فردي، خرافات است. معناي خرافات اين است كه چيزي را عقل يا شرع امضاء نكند. آدمهاي خرافي هم فراوان هستند. به خصوص در ميان خانمها كه با بدبختي‌هاي عجيبي روبرو هستند. آن خرافه‌ها نظير خارهايي روح را آزار مي‌دهند. همانطور كه اگر خار در دست شما باشد نمي‌گذارد دست شما كار بكند، خارهاي روح هم نمي‌گذارند كه روح، سالم باشد. نمي‌گذارند قوّه ی تفكّر، فكر را سالم كند، و بالاخره شبانه روز روح او آزرده خاطر است.

    خرافات مصداقهاي فراواني دارد:

    يكي از مصاديق آن غرب زدگي بود كه در زمان طاغوت همگي ما دچار آن بوديم و الآن هم كم و بيش در ميان عدّه‌اي موجود است. يعني هر چه را در غرب است دوست مي‌دارند. لباس غربي، صحبت كردن غربي، نشست و برخاست غربي، سفره ی غربي، خوردن و آشاميدن غربي. يعني دلشان مي‌خواهد از نظر گفتار و كردار، نظير يك خانم انگليسي يا يك آقاي فرانسوي باشند، و اتّفاقاً يكي از كارهاي استعمارگرها همين است كه ما را مثل خودشان بار بياورند. غربيها وقتي بر يك مملكت مسلّط بشوند، نه فقط استعمار اقتصادي مي‌كنند، يعني ثروت آن مملكت را مي‌برند، بلكه فرهنگ غربي هم براي آنها مي‌آورند. فرهنگ غربي برحسب ظاهر يا سواد مي‌كند، امّا سوادش هيچ نتيجه ندارد؛ كاربردي ندارد؛ اختراعي را موجب نمي‌شود؛ گره‌اي از علم را باز نمي‌كند. مهمتر از اين دو، استعمار فرهنگي است. يعني يك استعمارگر مثل انگلستان كه بر هندوستان و ايران مسلّط شد، يا نظير آمريكا كه الآن بر ممالك ضعيف حكم مي‌راند، يكي از كارهايش اين است كه روش و آداب و رسوم خود را بر مردم كشورهاي تحت سلطه ی خود تزريق مي‌كند. اين كار شيطان بزرگ است؛ كار استكبار جهاني است. مثلاً در زمان پهلوي زمزمه ی تغيير خطّ بود. در همين چند ماه قبل زمزمه ی اين بود كه قرآن شريف را براي غربيها به زبان لاتيني بنويسند، كه مسؤولين از اين كار جلوگيري كردند. مي‌خواستند خطّ لاتيني بر اينجا حكم فرما بشود.

    استعمارگران تاريخ كشورها را عوض مي‌كنند. چنانچه الآن تمام ممالك اسلامي به جز ايران، تاريخشان تاريخ ميلادي است. پهلوي معدوم تاريخ شاهنشاهي را به جاي تاريخ اسلامي گذاشت. نه تنها تاريخ، بلكه آداب و رسوم خود را هم با خود مي‌آورند. اين كار شيطانهاي بزرگ است و نتايج فراواني هم مي‌‌گيرند. خلاصه اينكه اگر ملّتي در آداب و رسوم غير از مملكت خودش متابعت كند، به اين كار، خرافات مي‌گويند. و اين، بالاترين خرافه‌اي است كه براي دنيا و آخرت انسان ضرر دارد؛ و چون اين بحث مفصّل است انشاءالله در بحث فردا آن را بيشتر توضيح مي‌دهم.

     

     

     

    پي نوشت ها:

     

    [1]. سوره ی حجر، آيه ی 3.

    [2]. سوره ی حديد، آيه ی 13.

    [3]. سوره ی حديد، آيات 13 و 14. ترجمه: روزي كه منافقان به مؤمنان گويند به ما بنگريد تا ما به پرتوي از نور شما بهره‌مند شويم به آنها گفته شد باز گرديد (و از دنيا) براي خود نور تهيه كنيد. سپس بين اين دو گروه پرده‌اي زده شد كه يك طرف آن (براي مؤمنان) رحمت و طرف ديگرش عذاب براي منافقان است. گويند آيا ما با شما نبوديم؟ مؤمنين گويند چرا ولي خود را فريب داديد و شك كرديد و آرزوها سرگرمتان كرد ...».

    [4]. نهج‌‌البلاغه فيض الاسلام، خطبه ی 42.

    [5]. سوره ی يونس، آيه ی 62.

    [6]. نهج‌البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 431.

    [7]. سوره ی حديد، آيات 22 و 23.

    چاپ
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365